تصمیمی که برام سخته
روز شنبه بردم بخیه ها را بکشم که گفتن چون زخم عمیقه هنوز زود باید بیشتر جوش بخوره و روز دوشنبه 25 شهریور ساعت 1/5 ظهر بخیه هات را کشیدم بابا جون سرت را گرفته بود و من هم دستات رو و شما هم داد میزدی دلم میسوخت و ناراحت بودم ولی لابد بودم چون نمی بایست تکون بخوری داد میزدی مامانی مامانی و اخر دیدی ما کمکت نمیکنیم صدا میکردی امیر امیر الان هم دارم مرتب کرم Elase میزنم تا جاش باقی نمونه مامانی تصمیم داشتم بعد از آمدن از مسافرت از شیر جدات کنم چون هیچی نمیخوری باز دلم نیامد و بعد هم که سرت شکست دلم نیومد و تصمیم گرفتم تا دو سالگی بهت شیر بدم ولی عزیزم هیچی نمیخوری و حسابی ناراحتم برای همین دیگه تصمیم قطعی شده و همه موافقنچون خیلی بدغذا ش...
نویسنده :
سمیه
22:39