آراد نفسمآراد نفسم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
آیدا نازنینم آیدا نازنینم ، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

تمام زندگی مامان و بابا

آموزش یا شیطونی

برات آموزش بن بن بن مقدماتی خریدم که کمی بهت آموزش بدم مخصوصا حالا که اکثر کلمات را که از ما می شنوی دست پا شکسته تکرار میکنی خونه بابا حاجی بودیم که بازش کردم و کارت اول را برداشتم که نگاه کنم که آمدی از دستم گرفتی و آقا ناصر گفت بهش بگو بده به من ببینم با اسم می شناسمت و من گفتم ای بابا معلومه که میشناسه و شروع کردیم گفتم آرادجون بده آقا ناصر رفتی دادی بهش و همه می گفتند ما را بگو گفتم خاله جمیله بهش دادی مخیا , مامان بزرگ , نادیا تا رسید به آقای علیزاده که جالب بود ماتت برد گفتم آقای دکتر رفتی و دادی بهش خیلی جالبه خیلی وقتا برای چکاپ گوشهات و معاینه ات بردمت مطبش و زود تشخیص دادی  و وقتی بهت گفتم بده خاله طاهره باز  ماتت زد که...
15 ارديبهشت 1392

شبهای زیبای با تو بودن

پسر کوچولوی ناز من شبها همیشه موقع خواب با تو مراسم بازی داریم شبها از موقعی که قصد خواب میکنیم و میریم اتاق خواب شما تازه اول شیطنت و بازیگوشیته مرحله دومته و اصلا به خواب روزت بستگی نداره  و باید یکی دو ساعت بازی کنی گاهی اوقات واقعا من و بابای خسته هستیم و خوابمان میاد ولی شما از بس بپر بپر میکنی و روی سر من و بابای میایی که کلی موهامون را ماساژ میدی خواب از سرمان می پره و همش باید مواظب باشیم به جایی نخوری میروی روی تخت و میپری روی من و بابای و اصلاً کاری نداری خطرناکه یانه ٣٠ فروردین جمعه شب ساعت یازده رفتیم برای خواب و دوباره بازیهای شما و آخر سر رفتی از اتاق بیرون و آمدم آرام نگاهت کردم کردم دیدم روی مبل نشستی و کنترل و پارچ...
11 ارديبهشت 1392

مادر دوستت دارم

زیباترین واژه بر لبان من واژه مادر است زیباترین خطاب مادر جان است مادر واژه ایست سرشار از امید و عشق واژه ای  شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید . مادر نور چشمانت گرمی بخش وجودمه و هنوز بعد از گذشت سالها تن خسته من نیازمند نوازش توست و تو را می خواهد و با وجود تو معنی پیدا میکنم همیشه سنگ صبورم بودی دلگرمی زندگیم هستی همیشه کنارم باش که دنیا با وجود تو زیباست پسر نازنینم امروز که دارم می نویسم خدا را شاکرم که مادر دارم و امیدوارم وجودش مستدام باشه و همیشه در سلامتی بسر ببره  مادر عزیزم در مهربانی , صبوری , فداکاری و . . . بی همتای . بهترین مادری هستی که من می تونستم داشته باشم . بهترین گل ز...
10 ارديبهشت 1392

آراد و آروین

روز پنج شنبه بعد از آمدن از استخر آروین و مامان گلش آمدند خونه ما و سومین ملاقات این دو پسر گل بود دفعه اول هر دو تا چند ماهی نداشتند آراد خیلی خوشحال بود و تقریباً باهاش کنار می آمد با اینکه دیروز فاطمه آمده بود پیشش و هر کدام از اسباب بازیها را که مشترکاً میخواستند برد با آراد بود ولی با آروین اگه چیزی میخواست اعتراض نمیکرد و وقتی آروین رها میکرد آراد میرفت سراغ اسباب بازی که میخواست و آخر سر هم باهاش قایم موشک بازی میکرد و مدام میگفت دکی دکی من که دیدم از نمونه لباس آروین جان آراد هم داره وهنوز بندهایش را فیکس نکرده بودم پوشیدم تن آراد و با هم عکس گرفتم و سری آخر از بس تکان خورده بودی خراب شد  آراد و آروین دو قلوها با تف...
9 ارديبهشت 1392

18 ماهگیت مبارک عزیزم

١٨ ماهگیت مبارک نفسم , قلبم , عمرم پسر گلم هزار ماشالله داری برای خودت مرد میشی آقا کوچولوی من الان دیگه ٥/١ ساله شدی و به مامانی وابسته تر و همیشه با کارهات بهم انرژی میدی و من دلتنگ روزهای سپری شده میشم روز شنبه متوجه شدم روز شنبه واکسنت را میزنند برای همین مرخصی گرفتم و برای واکسن یک روز زودتر از موعد برای واکسن بردمت مرکز درمانی بهت شربت استامنوفن دادم و با مامان جون رفتیم برات کلاه گذاشتم و شما خیلی خوشحال از پوشیدن کلاه و از سرت برنمیداشتی سری قبل را آقای ع واکسنت را زد علاوه براینکه خیلی درد گرفت هم ارام کارش را میکرد و هم کمی از واکسنت زد بیرون اینبار به خانم ض گفتم نمیخوام که آقا به پسرم واکسن بزنه شما که سری اولهایش را...
9 ارديبهشت 1392

نفسمممم

نفس مامانی,  قلب مامانی, مامان لحظه لحظه زندگیش با بودن تو شیرینه   مامان قربون پسر بانمکش بره که دلم میخواد از خوشمزگیت قورتت بدم ولی تنها کاری ازم بر میاد محکم بوست میکنم و شما هم که عادت کردی دیروز عصر ٣/٢/٩٢ خونه بابابزرگ تلویزیون داشت برنامه مستند ٣ را نشان میداد اول که اسبها را دیدی نگاه میکردی به تابلوی خونه بابابزرگ و نگاه میکردی به تلویزیون بهت گفتم اسب و شما دقیق تکرار کردی اسب و بعد از اینکه رفت سراغ حیوانات دیگه شما رفتی دنبال بازی و تلویزیون داشت پلنگ نشون میداد آمدی با تعجب نگاه میکردی گفتم مامانی بگو ببر و دوباره تکرار کردی ببر خیلی ذوق کرده بودم کلی مشت و مالت دادم و شما خندیدی . بعد کلی با م...
9 ارديبهشت 1392

دامنه لغات گلم

ماشالله به پسر خوش زبونم خدا حفظت کنه تقریبا تمام مفهوم را با بعضی کلمات یا اشاره بهم میرسانی دلمه برگ مو مامان بزرگ برامون درست کرده بود ( دست گلش درد نکنه که خیلی هنرمند و دست پختش حرف نداره ) بهم علامت میدی که بهت بدم کمی داغ بود دادم دستت که گذاشتی توی بشقاب و گفتی داغه گذاشتمت توی تختت برچسبهای اتاقت که شکل ماشینه نشون میدی میگی مامان میگم بله میگی ای بابایه ( یعنی این ماشین بابایه ) صدات میکنم آراد جان میگی هن میگم کجایی میگی ایجا بیده = بده بیم = بریم دی دی = ماشین امیی = امیر حاجی = صدا زدن پدربزرگ و مامان بزرگها ناز = نادیا پوا = پویا قند - آب  می پرسم بع ...
26 فروردين 1392

نهمین مروارید عزیزم

عزیزم این سیر کند دندانهایت هنوز ادامه داره دیروز که داشتی توی بغلم میخندیدی دیدم دندان نیش پایین سمت چپ از پوست زده بیرون خواستم دست بکنم توی دهنت ببینم که اون یکی دندان نیش پایینت در چه وضعیه و این دندانت چقدر زده بیرون که اجازه ندادی و من اصرار نکردم مبارکت باشه عزیزکم نهمین دندان : آراد کوچولوی من یکسال و پنج ماه و شانزده روز داره از شنبه عصر دوباره آبریزش بینی پیدا کردی و من استرس پیدا کردم و به همه میگفتم آرادجان میخواد مریض بشه بهم میگفتند دلواپس نباش و دیروز یکشنبه شهادت حضرت زهرا (س) بود و من بهت جوشانده دادم ولی فایده ای نداشت و دیشب سرفه امانت نمیداد و با هر سرفه ات بیدار میشدم و سعی میکردم بهت شیر بدم تا ک...
26 فروردين 1392

آراد نفس

دیروز باهم نشستیم و چند تا از فیلمها و عکسای قبلی را نگاه میکردیم و تو خیلی با دقت و تعجب نگاه میکردی و لبخند میزدی  الان دو ماهی هست که منرا قشنگ صدا میزنی خیلی ناز میگی  مامان قربون مامان گفتنت بشم که وقتی صدام میزنی دنیای گل تویی دلم میشکفد بچه های دوربرت برای تشویق دست میزنند و صدات میکنند آرادی هی هی و حالا تکه کلامت شده آرادی ای ای موقع خداخافظی سریع با دستت بابای میکنی و میری به همه دست میدی و میگی آس فدای هیس گفتنات بشم که وقتی میخوام خوابت کنم اگه صدای باشه شما خواب نمیری و میزنم به بینی ام و میگم هیس حالا وقتی شیر میخوری رویت را میکنی به من و چنان این زبون نازت را بین دندانها...
24 فروردين 1392