ای کلک
دیشب (١١/٩/٩١ ) بابا جون موبایلش را گذاشته بود به شارژ روی مبل و شما با اینکه من همیشه موبایلم را بهت میدم ولی شما موبایل باباجون را میخوای چون بهت نمیده بیشتر تاکید داری و من به بابا میگم نده چون موبایلها الوده هستند . خلاصه تلاش میکردی که برداری و بابا جون موبایل را میذاشت روی دسته مبل و شما از مبل کناری میرفتی بالا و باباجون جلویت را میگرفت و پس از کلی تلاش میرفتی دراز میکشیدی و بابا می آمد کنارت و شما سریع میرفتی سراغ موبایل بابا جون می امد جلویت تا اخر سر باباب جون گذاشت بروی روی مبل و برش داری و گل پسرم موبایل را برداشتی و با خوشحالی و تکان دادن خودت به من و بابا جون نگاه میکردی که : آره من پیروز شدم . همیشه پیروز باشی عزیز دلم
پسرم الان کارهایت خیلی با مزه هست حیف که نه میشه به تصویر کشید چون وقتی دوربین را میارم تمام میشه و نه در کلام میشه نشان داد فقط میتونم بگم اینقدر کارهایت بامزه و جالب شده که دوست دارم همین سن بمانی واقعاً چی میشد عزیزم زمان همینجا متوقف میشد من همیشه ازت انرژی مثبت میگیرم