خواب حسابی
چهارشنبه تا جمعه سه روز خانه خودمان اون هم دو روز با بابایی. یکروز تا ساعت ٩ ویکروز تا ده صبح خوابیدم دوتایی وقتی بیدار شدم بابا جون چایی اماده کرده بود برای صبحونه و میگفت مادر و پسر حسابی روی خواب رو کم کردید منم که توی این چند ماه چنین روزی میخواستم تعطیلات دیگه به دلیلهای مختلف بیدار میشدم یا تلفن یا سروصدای بیرون از خانه و بعضی روزها هم آرادی بیدارم میکرد و همین که خواب از سرم می پرید خودش می خوابید و من می مونم و حسرت خواب
پنج شنبه وقتی اقا پسر از خواب بیدار شد حسابی سرحال بود مرتب هم جلوی میز ارایش هستی و یکبار که شیشه شیر را انداختی پشت میز صندلی را خم کردم و شیشه را برداشتم و این شد که از آنروز مرتب با دست صندلی را میدی عقب و میندازی روی زمین . همش استرس دارم که بیندازی روی پاهات بعدش هم میری سراغ کشوها که برات پراز چیزای جالبه . بعد از بیدار شدن از خواب دست کردی داخل کشو و گیر کرد با اون یکی دستت میزدی روی کشو و میگفتی اح اح و تنبه اش میکردی که من آمئم کمک و دستت در در آوردم باز هنوز نمی توانی کشو را از جا دربیاری کشوی میز تلویزیون را که مرتب میکشی و میندازی روی زمین و شروع میکنی به بررسی
جمعه هم هرچی منتظر بودم بیدار بشی تا ببرم بذارمت خانه مامانی و برم استخر که بیدار نشدی بنابراین بغلت کردم و گذاشتم تو ماشین که غر میزدی و میخواستی بخوابی یک کم که رفتیم دیگه بیدار شدی و من طبق معمول برات ترانه تولد اندیگذاشتم و طبق معمول لبخند قشنگت
برات گندمک و برنجک و شیرن گندمک گرفتم چون بنظرم اهل هله هوله هستی منم برات از نوع استاندارد گرفتم که لاقل ارزش غذایی داشته باشی . شیرین گندمک را فعلا امتحان کردم بهت دادم و استقبال کردی فقط به دستت میچسبه خوشت نمیاد و تلاش میکنی جدایشان بکنی
دیروز عصر هم مرتب خوابیدی و شب نمیذاشتی که بخوابیم و بازی میکردی هر چه هم میگفتم آراد بخواب نه محل میدادی. بغلت میکردیم تا خوابت کنیم بعد از کلی اهنگ خواب زدن(وقتی بغل هستی و روی شانه هایمان میذاریم تا بخوابی خودت شروع میکنی به خواندن با اون صدای نازت ) علامت میدادی و خودت را میکشیدی پایین و بازی میکردی تا اخر ماتسلیم شدیم و شما حسابی که خسته شدی خوابیدی ساعت یک
ای شیطونک مامان خیلی بامزه هستی