آراد نفسمآراد نفسم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
آیدا نازنینم آیدا نازنینم ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

تمام زندگی مامان و بابا

خواب حسابی

1391/10/17 11:45
نویسنده : سمیه
198 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه تا جمعه سه روز خانه خودمان اون هم دو روز با بابایی. یکروز تا ساعت ٩ ویکروز تا ده صبح خوابیدم دوتایی وقتی بیدار شدم بابا جون چایی اماده کرده بود برای صبحونه و میگفت مادر و پسر حسابی روی خواب رو کم کردیدلبخند منم که توی این چند ماه چنین روزی میخواستم تعطیلات دیگه به دلیلهای مختلف بیدار میشدم یا تلفن یا سروصدای بیرون از خانه و بعضی روزها هم آرادی بیدارم میکرد و همین که خواب از سرم می پرید خودش می خوابیدنگران و من می مونم و حسرت خواب

پنج شنبه وقتی اقا پسر از خواب بیدار شد حسابی سرحال بود مرتب هم جلوی میز ارایش هستی و یکبار که شیشه شیر را انداختی پشت میز صندلی را خم کردم و شیشه را برداشتم و این شد که از آنروز مرتب با دست صندلی را میدی عقب و میندازی روی زمین . همش استرس دارم که بیندازی روی پاهات بعدش هم میری سراغ کشوها که برات پراز چیزای جالبه . بعد از بیدار شدن از خواب دست کردی داخل کشو و گیر کرد با اون یکی دستت میزدی روی کشو و میگفتی اح اح و تنبه اش میکردی که من آمئم کمک و دستت در در آوردم باز هنوز نمی توانی کشو را از جا دربیاری کشوی میز تلویزیون را که مرتب میکشی و میندازی روی زمین و شروع میکنی به بررسیبغل

جمعه هم هرچی منتظر بودم بیدار بشی تا ببرم بذارمت خانه مامانی و برم استخر که بیدار نشدی بنابراین بغلت کردم و گذاشتم تو ماشین که غر میزدی و میخواستی بخوابی یک کم که رفتیم دیگه بیدار شدی و من طبق معمول برات ترانه تولد اندیگذاشتم و طبق معمول لبخند قشنگتمژه

برات گندمک و برنجک و شیرن گندمک گرفتم چون بنظرم اهل هله هوله هستی منم برات از نوع استاندارد گرفتم که لاقل ارزش غذایی داشته باشی . شیرین گندمک را فعلا امتحان کردم بهت دادم  و استقبال کردی فقط به دستت میچسبه خوشت نمیاد و تلاش میکنی جدایشان بکنی

دیروز عصر هم مرتب خوابیدی و شب نمیذاشتی که بخوابیم و بازی میکردی هر چه هم میگفتم آراد بخواب نه محل میدادی. بغلت میکردیم تا خوابت کنیم بعد از کلی اهنگ خواب زدن(وقتی بغل هستی و روی شانه هایمان میذاریم تا بخوابی خودت شروع میکنی به خواندن با اون صدای نازت ) علامت میدادی و خودت را میکشیدی پایین و بازی میکردی تا اخر ماتسلیم شدیم و شما حسابی که خسته شدی خوابیدی ساعت یک خواب

ای شیطونک مامان خیلی بامزه هستیقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

دایی
17 دی 91 22:26
واقعا خیلی برام جالب بود. پسر دوست داشتنی





ممنون از لطفتون
مامان آروین(مریم)
18 دی 91 9:17
خوش به حالتان ، خدایا از این خواب ها نصیب ما هم بگردان .


انشالله عزیزم . چاره اش دو روز مرخصیه که برای شما کمی مشکله
مینو
18 دی 91 12:24
تا دو سالگی همینه باید فعلا کم خوابی را تحمل کنی


سعی میکنم عزیزم