آراد نفسمآراد نفسم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
آیدا نازنینم آیدا نازنینم ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

تمام زندگی مامان و بابا

اولین برف

1391/10/17 9:44
نویسنده : سمیه
206 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از حدود چهارسال برف بارید شب چهارشنبه ساعت نه شب (٦/١٠/٩١) شروع شد و تا ساعت دوازده شب ادامه داشت و صبح که از خواب بیدار شدیم همه جا سفید پوش بود و خیلی سرد

دوست داشتم ازت عکس بگیرم ولی می بایستم بیام سرکار و دوربین هم خانه خودمان بود بنابراین وقتی ظهر آمدم تقریباً همه برفها آب شده بودند و من بعد از برداشتن دوربین شما را بردم و کنار دو تا آدم برفی که بچه ها درست کرده بودند عکس گرفتم

قربون لبهای خندونت بشم . الهی همیشه لبخند روی لبات ببینم

این هم آقا پویا که خیلی دوست داره وقتی ظهر از مدرسه میاد میشه همبازی شما تا ساعت ٥/٢ ظهر که مامانش میاد و میره

ببین چند تا لباس برات بپوشیدم تا سرما نخوری ولی با این همه شب تب کردی

هوا خیلی سرد بود و این یک آدم برفی خیلی بزرگه که از داخل ماشین ازت عکس گرفتم

آقا پویا با اون چشمای رنگی قشنگش .  موهاش هنوز طلایی است احتمالا ماندگار باشه . شما هم موهات رنگیه ولی احتمالاً مشکی شود

 

 

دسته گل عروسیمان را خیلی دوست دارم واسه همین با کلی نکته خشکش کردم و به دیوار اتاق خواب آویزان کرده بودم داشتم با تلفن صحبت می کردم که پویا صدا میزد خاله جان بیا آرادی یک کار بد کرده فکر کردم مامیت را زیاد کثیف کردی ولی دیدم روی تخت پر شده از گلهای خشک شده . روبان سفیدی که اویزان بود و با تغییر دکوراسیون اتاق خواب و رفتن شما بالای تخت آنرا کشیده بودی و افتاده بود روی خودت و پویا  من که آمدم خوشحال روی تخت ایستاده بودی لباست را عوض کردم و  توی هوای  سرد   روتختی را بردم حیاط و مرتب تکان دادم تا تمیز بشه

ای وروجک مامان

شب هم از گلودرد خوابم نمی برد حدود ساعت دو بود که به آرام بودنت شک کردم چون شبای دیگه تا این موقعه دو بار حداقل بیدارم میکردی . بوست کردم دیدم لبام گرم شد بهت دست زدم و دیدم تب داری

دوباره مریضی . خیلی مظلوم میشی وقتی مریض هستی آرادخان شیطونی که یه لحظه قرار نداره میره و آرادکوچولوی آروم و بی حوصله میاد من و بابای همون آراد اولی را دوست داریم  پنج شب تب داشتی شوهرخاله میگفت ویروسی است

تازگی نیمه شب که بیدار میشی بابا را نشون میدی و به اشاره میگی من را به اون بده و من از خدا خواسته سریع میدمت دست بابا و میخوابم. طفلکی بابا جون خیلی بابای هستی  انصافاً بابای خیلی خوبی داری منم خیلی دوستش دارم   شما دوتا بهترین موهبتهای خداوند هستید برای من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ودیعه
18 دی 91 16:14
خدا حفظش کنه گل پسرتونو..[h


ممنون . امیدوارم در کنار آیین جون روزهای زیبایی سپری کنی