دلنوشته
آرادم
نفسم
عشقم
پسرم
برگ گلم
غنچه خوش رنگ دلم
دست خود را حلقه کن برگردنم
خنده زن بر چشمهای خسته ام
عشق تو آواز صبح زندگیست
مهر تو آغاز لطف و بندگی ست
سرگذار بر شانه های مادرت
بوسه زن بر گونه های زرد من
خانه مان سبز از صدای شاد توست
مادرت مست از نوازش های توست
اشک هایت را همیشه پاک کن
گرمی قلب مارا با جان خود دمساز کن
گوش بسپار به لالایهای مادرت
خوش بخواب
دیده ما تا سحر , فانوس گرم و روشن است
عزیزم , نفسم صبح را با نگاه به چهره ی نازت شروع میکنم و با صدای خنده و بازیهایت انرژی میگیرم و چشمهایم را با نگاه به تو می بندم تا همیشه تو را ببینم
خیلی دوست دارم کلمات قادر به ابراز احساساتم نیست فقط بگویم تا بدانی برای من و بابای بهترین هدیه و نعمت الهی هستی
قربون نگاهت بشم عزیزم
کوچولوی ناز دیشب ماهگردت بود
١٤ ماهگیت مبارک میخواستم برات با باباجون کیک بپزیم تا هم تجدید خاطره ای شود و هم کیک خانگی بخوری الان هر موقع آهنگ تولد اندی را میذارم کلی خوشحال میشی و میرقصی احتمالاً توی ذهنت مانده
و همچنین ببریم اسباب بازی فروشی تا خودت اسباب بازی پسند کنی ولی متاسفانه با مریض شدنت کنسل شد