روشهای بازی آرادخان
کلاغ پر
اوایل شهریور بود یک شب گفتم اراد جان بیا بازی و شروع کردم گفتم کلاغ پر پروانه پر و شما فقط نگاهم کردی و بعد رفتی دنبال بازی خودت شب بعد گفتم پسرم کلاغ پر آمدی نشستی روبروم و انگشتت را روی زمین گذاشتی و بردی بالا و از روز بعد هر کجا باشی می نشینی و دستت را بالا می بری و میگی ور ور
قائم موشک
عاشق قائم موشک مخصوصاً با باباجون هستی وقتی بابای میگه بازی میروی پشت مبل می ایستی و منتظر میمونی تا باباجون بیاد و وقتی نگات میکنه می خندی و شروع میکنی به فرار کردن
رابطه ات با موزیک
الان همینکه صدای موسیقی بلند شده شروع میکنی به رقصیدن مهر ماه بود که شروع کردی پاهایت را بالا و پایین میکردی ( خم و راست) و دستانت را فقط باز نگه میداشتی و گردنت را کج میکردی ولی جدیدا دور خودت هم میچرخی . روز تولدت که کولاک کرده بودی با رقصیدنت همه خوششان آمده بود و می گفتند آرادکوچولو با رقصش از ما تشکر کرد.
٣٠ شهریور بود که از حتکن می آمدیم در راه خاله جان بشکن میزد و شما هم انگشتان کوچکت را به هم می مالیدی و میخواستی تقلید کنی .
اتومبیل رانی
مامان جان عشق فرمان ماشین هستی همین که بابا جون یا بابابزرگ از ماشین پیاده میشن از بغل میخوای بری بیرون و فرمان را بگیری و من که نمی توانم نگه ات دارم میذارم بروی و بازی کنی و وقتی بابا جون میاد و من شما را برمیدارم میزنی زیر گریه . که چرا منرا برداشتی
یک روزمهرماه رفتیم کرمان مامان بزرگ (بابا) جلو نشسته بود و وقتی پیاده شد من میخواستم بیام جلوی ماشین و شما را دادم دست بابا که از ماشین پیاده نشوی چون هوا سرد بود و وقتی درب جلو را باز کردم شروع کردی به گریه و وقتی نشستم بیشتر شد تازه فهمیدم منظورت چی بود . فهمیدی که من الان شما را میگیرم و نمی توانی دیگر فرمان را بگیری و شروع کردی جلوتر به دفاع و اعتراض
الان هم یک سه چرخه داری سوار میشی و من هل میدهم خیلی لذت میبری ولی وقتی رهایش میکنم اصلا چونه نمیزنی
تاب بازی را هم دوست داری و وقتی سوار تاب هستی فقط لبخند میزنی قربون لبخندهای قشنگت برم که همیشه روی لبهات است .
قهر کردن پسرکم
اواخر شهریور یاد گرفتی قهر کنی و خیلی زود سر چیزهای الکی مثلاً موبایل بابا را میدهی دستش و بعد قهر میکنی باز خدا را شکر لجباز نیستی
وقتی قهر میکنی خیلی ناز میشی ولی ما خیلی تحویل نمیگیریم چون میترسیم عادت شود
سرت را خم میکنی روی شانه ات و بعد میخوابی روی زمین و آرام گریه میکنی .
یکروز داخل اتاقت ناگهانی گردنت را کج کردی و خوابیدی روی زمین من و باباجون آنجا را ترک کردیم و آمدیم توی سالن و شما هم بلند شدی و آمدی و دوباره خودت را زمین انداختی و ما رفتیم آشپزخانه و شما باز بلند شدی و آمدی آنجا و دوباره سرت را کج کردی که من فوراً ملاغه را دادم به دستت و شما فراموش کردی
قربونت مامان جان برم با اون قهر کردنت
حرف زدن
وقتی که از خواب بیدار میشی شروع میکنی به حرف زدن انقدر ناز میشی و یکدم حرف میزنی خیلی جدی و با احساس
بابا را قشنگ میگی و اخر مهر بود که بابا میخواست بره بیرون صداش کردی بابا و رفتی پایش را گرفتی گفتی دد
بعضی وقتها کلمات را میگی پویا را صدا میزنی و میگی پوآ
منرا هم صدا میزنی ماما البته وقتی خوابت میاد