مامان جونی ممنون
سلام پسر نازنینم حالا دیگه یه گوله نمک شدی همه چیز را تکرار میکنی و مفهوم خواسته هایت را با گفتن جملات کوچک میرسانی
دیروز وقتی از سر کار امدم یه نایلکس کنار کیفت دیدم باز کردم دیدم به به مامان جونی برات لباس دوخته و همه قشنگ و ناز
دست گلش درد نکنه هیچوقت غم و غصه و درد سراغش نیاد و همیشه سالم باشه سایه اش بالای سر ما باشه
بیشتر لباس راحتی هایت را مامان بزرگ دوخته و هم دغدغه من را برای خرید کم کرده و هم نسبت به لباسهای بیرون خیلی مزیت دارن همه سایزشان عالی لباسهای آماده بلوز اندازه شلوار بلند یا پرز میشن یا رنگش میره و . . .
اینم یکی دیگه اس که پوشیدی
مامان بزرگ خوبم ممنونم برای همه کارهای که بخاطرم انجام میدی
دستهای نازنینت را می بوسم و امیدوارم روزی قدردانی کنم
اینجا هم زخم پیشانیت که هنوز مانده وکمی ورم کرده از بس به همه جا میزنی میخواهم کرم آلفا بگیرم و بزنم چون جاش هنوز خیلی مشخصه
بهت میکم بیا کرم بزنم سرت را چنان خم میکنی تا من کرم بزنم که من دید ندارم
وای مامانی فردا میخوام از شیر جدات کنم مجبورم کردی اگه غذات را میخوردی هنوز ادامه میدادم ولی صبحی که از خواب بیدار شدی میگی دو دو و دو لقمه صبحانه خوردی و دوباره درخواست کردی و حاضر نشدی یه لقمه دیگه بخوری و من جرات ندارم بنشینم هنوز ننشستم میای و درخواست میکنی
خیلی استرس دارم و برات نگرانم امیدوارم خدا کمک کنه. میخوام از چسب استفاده کنم چون دوست ندارم از چیزهای تلخ استفاده کنم تا طعم شیر را به تلخی از یاد ببری
صبح ساعت 7 بیدار شدی و اینقدر ازسر و کول من و بابای بالا رفتی تا خواب را از سرمان بردی و حسابی شادی کردی و ما را هم سر حال آوردی.
کوچولوی نازم که خیلی بامزه و خوردنی شدی و به لحظه لحظه زندگیمان طمع خوشی دادی ممنونم و امیدوارم همیشه این جمع سه نفره مان شاد باشه و قدردان هم باشیم