آراد نفسمآراد نفسم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
آیدا نازنینم آیدا نازنینم ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

تمام زندگی مامان و بابا

تصمیمی که برام سخته

1392/7/3 22:39
نویسنده : سمیه
173 بازدید
اشتراک گذاری

روز شنبه بردم بخیه ها را بکشم که گفتن چون زخم عمیقه هنوز زود باید بیشتر جوش بخوره و روز دوشنبه 25 شهریور ساعت 1/5 ظهر بخیه هات را کشیدم بابا جون سرت را گرفته بود و من هم دستات رو و شما هم داد میزدی دلم میسوخت و ناراحت بودم ولی لابد بودم چون نمی بایست تکون بخوری داد میزدی مامانی مامانی و اخر دیدی ما کمکت نمیکنیم صدا میکردی امیر امیر

الان هم دارم مرتب کرم Elase میزنم تا جاش باقی نمونه

مامانی تصمیم داشتم بعد از آمدن از مسافرت از شیر جدات کنم چون هیچی نمیخوری باز دلم نیامد و بعد هم که سرت شکست دلم نیومد و تصمیم گرفتم تا دو سالگی بهت شیر بدم ولی عزیزم هیچی نمیخوری و حسابی ناراحتم برای همین دیگه تصمیم قطعی شده و همه موافقنچون خیلی بدغذا شدی دیگه وقتشه که می می را کنار بذاری و باب بای کنی کوچولوی من

احساس میکنم وقتی از شیر جدات کنم دیگه وابستگیت بهم کمتر میشه و بزرگتر میشی و دلتنگ میشم عزیزم کاش زمان متوقف میشد و تو مثل الان همیشه بانمک و دوست داشتنی و شیرین زبون و باانرژی میماندی و ما هم از داشتن عروسکی مثل تو بیشتر و بیشتر لذت میبردیم

میخوام از شنبه آینده 6 مهر دیگه در طول روز بهت شیر ندم و چند شب را موقعی که خوابی بهت شیر بدم و احتمال میدم سریع جدا بشی چون تا حالا دو مورد چسب زدم دیگه سراغم نیامدی

حدود سه ماهی هست کلا شیرخشکت را کنار زدی و من قوطی آخر را که درست میکردم شما نمیخوردی و میریختم دور هفته پیش  دوباره برات شیرخشک گرفتم که شاید بخوری ولی لب نزدی و شیر پاکتی هم یه ذره میخوری و مابقی را میریزی روی فرش یا اسباب بازیهات آخه من دلم به چی خوش باشه که بگم میخوری ناراحتو من اصلا توی خونه جرات نمیگنم روی مبل بنشینم سریع میایی جلو و درخواست شیر میکنی

دیشب  توپ کوچکی که داشتی را شوت میکردی و گهگاهی از زیر پات رد میشد و بابای توجه میکرد و میگفت آراد جون هم مثل منه دست چپ ولی با پای راست شوت میکنه و من هم همینطورم و علی آقا خدابیامرز دست چپ بود و با پای چپ هم شوت میکرد و بنظرم این توانای خاصه چون من هم امتحان کردم دیدم با پای چپ شوت میکنم و چپ دستمتشویق

این چند روز اصلا وقت ندارم که بنویسم انشالله شبهای پاییز که بلند است را بیشتر وقت بذارم و تابستون هم تمام شد امیدوارم پاییزی زیبا و دل انگیز را پیش رو داشته باشیم پاییزی که دو سال پیش به جمع ما آمدی و شبهای بلند را پر از خاطره کردیممنون عزیزم

عزیزم عاشقتم

 

گوش کن صدای نفس های پاییز می اید

نگرانی هایت , دل مشغولی هایت را , و هر آنچه که تو را ناراحت می کند را از برگ های درخت آویران کن , چند روز دیگر می ریزد دلت پیوسته شاد باد

 نوشته شده 30 شهریور امشب که آمدم وبت دیدم تیک عدم نمایش را برنداشتم

پاییز قشنگی برات آرزومندم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آروین (مریم)
4 مهر 92 7:32
سلام به مامان مهربون و پسر نازش.
امیدوارم تصمیمی رو که گرفته ای به راحتی پشت سر بگذرونی و گل پسرت هم اذیت نشه .
آروین من هم خیلی بدغذا بود ولی از روزی که مهد رفته غذاشو مرتب میخوره به هوای بچه ها .
از خدا میخواهم روزهای خوبی رو پیش رو داشته باشین و شاد و خوش باشین


سلام ممنونم امیدوارم براحتی جدا شه و هر دومون اذیت نشیم
آروین را از طرف من ببوس