پسر نازم
همیشه در پناه قران باشی و هیچوقت مریضی سراغت نیاد
این عکسا نشون میده که چه سرفه های میزدی تمام صورتت قرمز میشه و زیر چشات هم قرمز میشه
عزیز دلم مامان هم ناراحته . ولی چه کنم
پسر گلم روز به روز شیرین تر و بامزه تر میشی
اینم بازی با دستمال کلینکس و عواقبش
بذار امتحان کنم
نه خوشمزه نیست.
مامان پس چرا همیشه غافل کنم میکنی تو دهنت
قربون دنودنای قشنگت برم
این کلاه تقریباً همیشه سرت هست و جوراب هم برات میپوشم از بس سرما میخوری میگم بدنت گرم تر باشه نگاه چه لاغر شدی با این مریضهای پی در پی
این هم دندونای پایین . فدای پسر شش مروارید بشم
بهم علامت میدی طرف آیینه میز توالت که ببر جلوش تا نگاه کنم منم وسیله ها را جمع کردم و یه دستمال کشیدم روی میز و گذاشتمت جلوی میز خیلی خوشحال شدی و دستمال را میکشی روی میز و میخندی
یک کم کمک به مامان بکنم
خوابت که میاد میخوای اگه حوصله اش را داشته باشی بری توی تابت تا بخوابی تا حالا چند بار خواب رفتی این مدلی
تاب سالارت را جمع کردم و این یکی را نصب کردم اینرا بیشتر دوست داری
اشاره میکنی به در و میگی بیم بیم ( بریم بیرون )
داشتم غذا میدادم بهت و شما نمیخوردی و سرت را میبردی عقب قاشق را آوردم جلوی صورتت که سرت را خم کردی و قاشق خورد به صورتت روکردو به مامان بزرگ و گفتم دیدی که شما شروع کردی به گفتن کلمه دیدی دیدی
اراد جون دیگه من را صدا میزنه
من عاشق ماما گفتن هستم ولی دو جا خیلی ناز و زیاد تکرار میکنی
یکی موقعی میخوای سوار سه چرخه ات بشی و موقعی که بهت دارو میدم با گریه میگی ماما و دهنت را باز میکنی
بابا را هم زیاد میگی ولی موقعی از خواب بیدار میشی و دوست داری دوباره بخوابی مخصوصا نیمه شب یه بابا میگی که بابا ذوق میکنه
قربون اون تن صدات برم که مثل خودت نازه
پسرکم همش با تلفن میخوای صحبت کنی بابا بزرگ زنگ میزنه خونه و باهات صحبت میکنه و بازبان خودت جواب میدی و قشنگ گوش میدی و میخندی
برات موبایل اسباب بازی خریدم باهاش صحبت میکنی ولی با تلفن را بیشتر ترجیح میدی مامان بزرگ جلد عینک را برمیداره و شروع به صحبت میکنه و شما میخندی و میایی میگیری ولی صحبت نمیکنی
٣٠دی خونه مامان بزرگ داشتی خودت غذا میخوردی جدیدا دوست داری خودت قاشق بگیری و با اینکه تا حالا اینکار را نکردی ولی خوب کنترل میکنی مامان بزرگ وسایل را جمع کرد و بشقاب شما را برد و قاشق توی دستت بود وقتی دیدی مامان بزرگ جمع کرده وداره میره همانطور که قاشق توی دستت بود و پشت سر مامان بزرگ میرفتی و دستت را میبردی به سمتش و با حالت صدا زدن میگفتی آآجی بیی (حاجی بگیر)
اگه دختر بودی ؟
به نظر من که بازم ناز و قشنگ بودی نظر خودت چیه مامانی ؟
این هم موقعی سر انگشتات می ایستی مخصوصا موقعی میخوای توی کشوها را نگاه کنی و چیزهای از اینجا برداری
از دوربین فقط همین به دستت میاد
بده مامان
دیشب یک تکه تی تاب بهت دادم و مابقی که بزرگتر بود دادم به دستت گفتم برو بده بابا و شما رفتی جلوی مبل روبروی بابا ایستادی و یک نگاه به این دستت میکردی و یه نگاه به اون یکی دستت با حرکت چشم و بعد از چند نگاه بهت گفتم مامانی بده باباجون و شما تکه خودت که کوچکتر بود دادی به بابا و من و بابا هم خنده مان گرفته بود و هم تعجب ! ماشالله به این هوش و ذکاوت
بعدش بهت یه تکه نارگیل تازه دادم دندان نداری بخوری ولی میخواستی یه تکه بزرگ دادم که راحت باشی کمی کردی دهنت دیدی نمیتونی بخوری . یه تکه کوچک دادم به دستت که بدی به بابا و اینبار بزرگی را دادی به بابا و فکر میکردی کوچکتریه را بهتر میشه خورد
بابا که کتابیدستش باشه و بذاره بره میروی طرفش و میخوای اذیت کنی و عکس العمل بابا را ببینی چون میگه آآآآآآآآآآآآآراد نککککن دیگه شده خوراکت مدام میری جلو و میزنی به کتابش و میخندی یا میخوای ازش بگیری
خدا را لحظه لحظه بخاطر داشتن تو شکر میکنم .تو تکمیل نعمتهای خدایی .
زندگیمان فقط بخاطر حضور تو زیباست گل زیبای من