آراد نفسمآراد نفسم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
آیدا نازنینم آیدا نازنینم ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

تمام زندگی مامان و بابا

15 ماهگی

1391/11/9 10:08
نویسنده : سمیه
275 بازدید
اشتراک گذاری

منو عشقممنو عشقم ماهگی 

چه زود میگذره

تمام گلهای دنیا تقدیم تو باد زیباترین گل من

عزیز دلم دیشب 15 ماهت تموم میشه و حسابی بازیگوش شدی. شنبه شب بابا بهت یاد داد که دست بدی و شما خوشحال یکبار به من و یکبار به بابا دست میدادی و ذوق میکردی و مدام از کنار تلویزیون هم رد میشدی و دکمه خاموشی را میزدی و میخندیدی هر کار میکنی میخوای عکس العمل ما را هم ببینی

من هم به بابا نباید نزدیک بشم  یکبار برای اینکه عکس العمل تو را ببینم رفتم کنار یابای اول آمدی موهایم را کشیدی و بعد دو تا مشت زدی توی صورتم باهات قهر کردم فقط نگام کردی  عشق بابای , خوش بحال بابا

 دیروز هم گذاشتمت پیش مامان بزرگ و رفتم شنا خیلی خوش نگذشت چون تمام دست و پاهام درد میکرد این هم فایده دیر رفتن به استخر . روز پنج شنبه هم مسابقه شنا برگزار میشه اسم من را هم نوشتند ولی من نمیتونم برم چون تولد ارزو جون است باید بریم خونه اونها

روز چهارشنبه هم نوبت دکتر داریم باید ببرم پیش دکتر داعی تا معاینه ات کنه چهارشنبه صبح هم باید برای چکاب ١٥ ماهگی بریم خلاصه آخر هفته را با مامان هستی حسابی

دیشب هم رفتیم شام خونه مامان بزرگ با کیانا حسابی بازی میکردی و لباسش را میکشیدی از دوست داشتن زیاد اون هم داد میزد کمک کمک دائم یا زیر میز بودی یا روی مبلها آخر شب هم گذلشتمت توی ماشین و برات نوار تولد اندی را گذاشتم و شما هم مرتب گوش دادی و با حرکت دستات در حالی که روی صندلی لم داده بودی رقصیدی و من هم با ماشین کمی توی خیابانها دور زدیم

شب هم موقع خواب حسابی خوابم میامد به مامان بزرگ گفتم بیا زودتر بخوابیم حدود ٥/١٠ عزم کردیم بخوابیم و شما هم طبق معمول بازی در تاریکی رادیو بابابزرگ را بر میداشتی و تلو خوران راه میرفتی تا اینکه من کم کم از خستگی زیادخواب رفتم مامان بزرگ گفت من حواسم بهش هست ناگهان بیدار شدم دیدم به به آراد خان رفته روی مبل و لبه آن ایستاده و خودش را میکشد که دست بگیره به چراغ خواب آبی رنگ

مامان بزرگ هم داشت خواب میرفت آوردمت کنارم خواباندم  و شیر که خوردی خواب رفتی ساعت را نگاه کردم دیدم دوازده است این هم از زود خوابیدن من

پسر گلم از داشتنت به خودم می بالم چون با وجود تو دیگه خستگی , بی حوصلگی و . . . سراغم نمیاد وقتی بهت نگاه میکنم انگار دنیا برای منه و الان که بهترین دوران زندگی منه فقط بخاطر وجود توست .

امیدوارم همیشه لبت خندون و راهت هموار باشه و در مسیر زندگی خداوند بزرگ همراهت باشه تمام خواسته من از خدا خوشبختی و سعادت توست . خوشحالیت تمام آرزوی من است

خدایا پسر از جان عزیزترم را به تو میسپارم بودن من مهم نیست تو که باشی خیالم راحته  مراقب پسرم باش همیشه و همه جا      آمین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان آروین (مریم)
9 بهمن 91 14:46
آرادخان تو عکس ها خیلی مظلوم نشون داده میشه ولی با تعریفات معلومه که یه پسر شیطون و بازیگوشی هست ...... امیدوارم همیشه در پناه خدا سلامت و شاد باشه ..... از طرف من ببوسش


الان دیگه شیطون نیست چون همیشه مریضه داغون داغونم
مامان آراد(خاطره)
9 بهمن 91 18:07
15 ماهگیت مبارک فند عسل...
خدا براتون نگهش داره ..
ماشالا خیلی نازه براش اسپند دود کنین..
عکسای سرفه کردناش جیگرمو کباب کرد..
دورش بگردم..
راستی پیش ما هم بیاین خوشحال میشیم با هم دوست باشیم.
بوسسسسس


من هم خوشحال میشم چون با پسرم هم اسمه . برای سلامتی پسرم دعا کنید ممنون میشم
مرجان مامان آران
12 بهمن 91 3:38
15 ماهگیت مبارک خوشگلممممممممممممم


ممنون عزیزم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
23 بهمن 91 22:39
سلام ممنون که به ماسرمیزنیدعزیزم ماشالا گل پسرنازی داری خداحفظش کنه
۱۵ماهگیت مبارک آرادخان
راستی تولدمن ۹آبانه گل پسری ۱روزازمن بزرگتره


چشاتون قشنگ میبینه ماشااله به دختر ناز شما