آراد نفسمآراد نفسم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
آیدا نازنینم آیدا نازنینم ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

تمام زندگی مامان و بابا

ادامه مریضی

1391/11/15 12:48
نویسنده : سمیه
189 بازدید
اشتراک گذاری

تمام دغدغه زندگیم شده مریضی عزیزم فعلاً باید از مریضهات بنویسم خاطرات کودکیت و لحظه شیرین لبخندت همه با سرفه های مکررت برام تلخ میشه

یکشنبه عصر خاله جان زنگ زد و گفت من فردا برای نهار فاطمه سوپ قلم گذاشتم برای آراد کوچولو هم میارم من هم خوشحال و برای نهارت چیزی آماده نکردم ولی روز دوشنبه وقتی از سرکار آمدم و خوشحال از تعطیلی فردا چون میلاد پیامبر اکرم بود. دیدم به به آراد خان عطسه همراه با آبریزش بینی و قرمزی دور چشم است بعد از تلفن به خونه مامان بزرگ که آراد چی خورده؟ و چه کار کرده ؟ زنگ زدم خونه خاله جان م و پرسیدم توی سوپها چی کردی ؟ بله توی سوپ دارچین بود و خاله حواسش به حساسیت تو نبود و من هم اصلا فکرش را نکردم بهش سفارش کنم و مامان بزرگ میگه برای یه لحظه کم رفتی داخل راهرو که سرد بود و خلاصه شروع مریض داری تا صبح چهارشنبه بهتر شدی و برای ویزیت مجدد از دکتر داعی قبلاً نوبت گرفتیم دکتر هم گفت کمی سرماخورده و احتمالا حساسیت تشدید شده و دوباره دارو نوشت

پنج شنبه تولد آرزو خانم دختر عمه جان بود بابا شیفت بود و گفتم که آراد را هیچ وقت بیرون نمیبریم بهتره برای تولد بریم و من و شما با عمه جان رفتیم برای تولد.

و آراد جان خوشحال از آمدن به تولد هم می رقصید گاهی میرفت سراغ لپ تاپ آذین و یا بادکنک برمیداشت و میخواست از پله ها بالا بره و حتی اینقدر حواست سرگرم تولد بود که توانستم کمی غذا بهت بدهم  وقتی فشفشه روشن کردم رفتم داخل اتاق آذین و دوباره همراه کیک و زدن برف شادی دوباره رفتیم اتاق آذین و یک ربع ماندیم ولی باز توی هوا پخش بود و شروع سرفه های آراد و ادامه داشت تا فردا صبح شب من هم تب و لرز کردم یکبار سردم میشد و یکبار آتیش میگرفتم و عرق میریختم با مریضی آراد یکی شده بود و با سرفه های آراد انگار حال من هم بدتر میشه روز جمعه هم یه سوپ رژیمی مامان بزرگ درست کرد ولی داخلش گوجه فرنگی ریخت و دوباره سرفه های آراد زیادتر شد. و هنوز ادامه داره. بدبیاری پشت سر همناراحت

کوچولوی من دلم گرفته وقتی از سرکار میام فقط حواسم به سرفه هاته کاش زودتر تمام شه تا مامانی بهترین هدیه دنیا نصیبش بشه و احساس آسودگی کنم

خدایا هیچ بچه های مریض نشه همیشه لباشون به خنده باشه نفس من هم زودتر حالش خوب شه من دیگه تحمل ندارم کمکم کن که شدیدا بهت نیاز دارم ای قادر بی همتا

 

 

هوا گرفته بود

 

باران می بارید !

 

 کودکی آهسته گفت: خدایا گریه نکن ! درست میشه.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آروین (مریم)
16 بهمن 91 9:36
سلام دوست خوبم .... از گذاشتن این پست خیلی دلم گرفت ..... خیلی ناراحت شدم ....... ما بچه هامون که سرماخوردگی جزئی میگیرند و یه کوچولو سرفه میزنند چقدر دلگیر و ناراحت میشیم و همش میخواهیم زود خوب بشن ...... حالا آقا آراد با این سرفه هاش دلمون رو کباب میکنه ..... سمیه خانم از خدا میخواهم هرچه زودتر پسرت خوب خوب بشه ...... به همه میسپارم که تو نمازهاشون دعا کنن ..... شما هم خودت رو اذیت نکن ، ایشالا با خوردن داروها و پرهیز غذائی زود زود خوب میشه ......

ممنون لطف دارین امیدوارم هیچ وقت مریضی سراغ بچه ها نیاد و اروین جون هم همیشه سلامت و تندرست باشه
من و پسرم محتاج دعای خیر شما هستیم

مرجان مامان آران
18 بهمن 91 12:07
اره عزیزممممممممممم خیلی بده
نازییییییییییی قربونت برم
ایشالا زودی خوب بشههه


ممنونم عزیزم. آران توپوله را از طرف من ببوس
مامان آرتین (الهه)
20 بهمن 91 15:50
سلام دوست عزیزم. ممنونم که به ما سر زدین. گلم پسر من تا الان به دوچیز حساسیت داده ماست و عصاره قلم و فقط کهیر میزنه. از خوندن پست شما ناراحت شدم و درکتون میکنم خیلی سخته ولی مشابه آراد جون رو دیدم فقط و فقط باید قوی باشین و مراعات کنین مطمان باشین خوب میشه خصوصی دارین.


ممنون از راهنمایی تون و پیشنهادتون