نقاش کوچولو

سلام عزیزم اراد جونم امروز 16 شهریور و شنبه است از دیروز احتمالاً سرماخوردی شاید هم دوباره حساسیتت شروع شده که آبریزش شدید همراه با سرفه و گهگاهی عطسه داری من دوباره نگران ولی امیدوارم یه سرما خوردگی جزئی باشه و سریع خوب شی چون این چند روز خودم هم سرماخورده بودم شاید بهت سرایت کرده باشه

الان هم که دارم مینویسم شما را خواب کردم و میخوام برم بانک کار دارم منتظر بابای هستم برای همین از وقت استفاده کردم تا برات یه پست بذارم

کوچولوی نازم حسابی بزرگ شدی و برای خودت دنیایی داری دیگه پارک کنار خونه را مشتری شدی و وقت و بی وقت میگی پارک و هر شب بابای که میره مسواک بزنه میگی ایساک و همراهش میری و مسواک میزنی و خونه بابابزرگ که مسواک نداری من باید حواسم باشه که نبینی وگرنه مسواک میخواهی و نخ دندان هم که برنامه هرشبته

دیشب پنکه را انداخته بود البته نمیدانم عمدی بود یا ماشینت را زده بودی که احتمالا ماشینت خورده بود بهش که صدات را می شنیدم که میگفتی منکه منکه و بعد داشتی نقاشی میکردی  وقتی من از آشپزخانه آمدم گفتی مامانی منگه اوتاد گفتم کی انداخته گفتی آرادی و بعد چند لحظه گفتی بابای و من بهت گفتم اشکال نداره که انداختی و شما شروع کردی به ادامه نقاشی کردنت

برات پاستیل روغنی اریا گرفتم وقتی توی ماشین بهت دادم میخواستی بازش کنی که جلدش را پاره  کردی و الان هم هر وقت میخوایی نقاشی بکنی بهم میگی نقاشی نقاشی مثل شبکه پویا و درخواست مدادهات را میکنی

این هم نقاشی نقاش کوچولوی من

این هم ساعت دوازده شبه و دیدم صدات در نمیاد امدم نگات کردم دیدمرفتی میان بالشت و ملحفه ها

همیشه شبها موقع خواب تمام ماشینهایت را میذاری روی رختخواب و دورش بالشت میذاری ولی امشب را خودت هم هم رفته بودی زیر بالشت و احتمالا خوابت میامد

میخواستم چند تا عکس از مدلهای خوابت بذارم که الان وقت ندارم انشالله شب اگه وقت شد میذارم. توی عکسا خیلی ناز ناز خوابیدی برات یادگاری میذارم

دوست دارم نه یکی نه دو تا, بلکه به اندازه تمام دنیا گل زندگیم