آراد نفسمآراد نفسم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره
آیدا نازنینم آیدا نازنینم ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

تمام زندگی مامان و بابا

نقاش کوچولو

سلام عزیزم اراد جونم امروز 16 شهریور و شنبه است از دیروز احتمالاً سرماخوردی شاید هم دوباره حساسیتت شروع شده که آبریزش شدید همراه با سرفه و گهگاهی عطسه داری من دوباره نگران ولی امیدوارم یه سرما خوردگی جزئی باشه و سریع خوب شی چون این چند روز خودم هم سرماخورده بودم شاید بهت سرایت کرده باشه الان هم که دارم مینویسم شما را خواب کردم و میخوام برم بانک کار دارم منتظر بابای هستم برای همین از وقت استفاده کردم تا برات یه پست بذارم کوچولوی نازم حسابی بزرگ شدی و برای خودت دنیایی داری دیگه پارک کنار خونه را مشتری شدی و وقت و بی وقت میگی پارک و هر شب بابای که میره مسواک بزنه میگی ایساک و همراهش میری و مسواک میزنی و خونه بابابزرگ که مسواک نداری م...
16 شهريور 1392

مسافرت شمال

       از 31 مرداد تا 8 شهریور رفتیم شمال این سفر چهارمین مسافرتت بود عزیزم و میتونست یکی از بهترینها باشه چون الان همه چی متوجه میشی ولی متاسفانه چهار روز صبح استفراغ میکردی روز اول توی ماشین حوالی اصفهان و روز دوم جاده فیروز کوه . روز سوم قائمشهر و بالاخره نوشهر هم علاوه بر استفراغ اسهال هم شدی و اشتها هم نداشتی حالا حساب کن به من چی میگذشت و ما که بنا بود از جاد ه چالوس بریم و تا استارا هم بریم جاده چالوس را حذف کردیم و تا بندر انزلی بیشتر نرفتیم ولی خدا را شکر سه روز اخر حالت بهتر بود و این چند روز جز جوجو چیز دیگه نمیخوردی مگر مختصر     اول که بدون کفش نمی ایستادی بعد که بدون ...
11 شهريور 1392

مرواریدهای زیبا

عزیز دلم الان دیگه دهن نازت مروارید بارون شده البته پس از کلی مریضی و تحمل کردن تو گل پسر که اصلاً اهل نق زدن و ناز کردن نیستی با اینکه حدود یکماه آخر خیلی بی اشتها شدی و همیشه از بس جای دندونها درد داشت هرچی به دستت میامد میخواستی بکنی توی دهنت و وقتی من بهت میگفتم نکن سریع گوش به حرف میکردی تا بیرون روی زیاد و سوختن مکررت که وقتی میشستم فقط با نالش میگفتی اوف اوف و من خوشحال که آخرین دندانت هم ورم کرده و به زودی سرمیزنه و شما راحت میشی ولی تازه متوجه شدم هنوز باید بیشتر دندان داشته باشی دندان نیش چهارم که دندان 12 میشه و سه تا نیش پایین داشتی اوایل خرداد سر زد و دندان نیش پنجم که دندان سیزدهم میشه و وصل میشد به آسیایی 20 خرداد و دندان...
25 مرداد 1392

ناب ترین واژه

عزیزم وقتی با شیرین زبونهات و کارهات و لوس کردنات لبخند را روی لبهایم می نشانی به آسمان میروم و ستاره ای می چینم و آسمان دیگر مثل کف دست من و دستان تو آسمان شب هستند. معنای عشق را با حضور تو و بابا جون میفهمم دوستتان دارم نه دیروز و نه امروز و نه فردا بلکه لحظه به لحظه و تا انتهای زندگی تیرماه92     زیباترین واژه زندگی در قلبمان حک شده آراد آرادم عزیزم تو خالق ناب ترین لحظات زندگی من و بابا جون هستی     نام زیبایت در دریا غوطه ور میشود چون تو لایقی و مثل دریا پاک و زلال  نامت همیشه در قلب ما حک شده میماند چون زیباترین و بهترین احساسات که در دنیا قابل ...
15 مرداد 1392

صدای دلنشین تو

از روزی که به دنیا امدی و با اون صدای گریه هایت شروع کردی به ارتباط برقرار کردن و کم کم تبدیل شد به اولین صداهای که با تلاش همراه با تکان دادن دست و پاهایت بود  به چیزی مثل حرف زدن و وقتی سه چهار ماهه شدی با صدای خنده های معنی دارت بیشتر و بیشتر جلب توجه کردی  و خیلی زود با ادا کردن کلماتی نامفهوم با ما حرف زدی و هنوز از آنها استفاده میکنی و الان که با گفتن کلمات واضح روز به روز ارتباطت را با ما شدید تر میکنی و از اول اردیبهشت 92 هم  دو کلمه ای را شروع کردی و  حالا صحبت کردنت یک طرف و گاهی با گفتن کلماتی که انتظارش را ازت نداریم گاه باعث شادی بیش از بیش ما میشه کلماتی که پسرم از اواخر اردیبهشت شروع کرده قبلا تعداد کل...
8 مرداد 1392

نفسم قدرشناس شبهای قدر باش

سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب خدایا از تو در خواست می کنم به نام مبارکت ای شفیق ای مهربان ای رفیق ای نگهدارنده ای شنوا ای اجابت کننده و ای تمام خوبیها به حرمت شبهای قدر پسرم , جگر گوشه ام , ثمره لحظه لحظه زندگیم تمام وجودم را از همه بدیها حفظ کن و در پناه خود قرار ده تو که باشی من خیالم راحته عزیز دلم امشب شب نوزدهم ماه مبارک و 6 مرداده و دومین سال که تو با وجود گرمت به زندگی ما روحی تازه دادی توی این شب و همه شبها دعایم عاقبت به خیری توست الان که می نویسم هیچ دغدغه ای ندارم جز اینده تو و فقط و فقط از خداوند بزرگ میخوام که در این شب برات بهترینها را رقم بزنه به تمامی اسمهای ذکر شده در جوشن کبیر پسر نازم انشا...
6 مرداد 1392

عشق پسرکم

  پسر نازم , گل زندگیم نفسم عشقم , دوستت دارم با تمام وجودم , چراغ خونمون که با وجودت پربرکتت تمام زندگی من و بابای را شاد کردی دوستت داریم همه زندگی ما عزیزم کلاً عشق ماشین و وسایل نقلیه که هر وقت بیرون میریم با اون لحن زیبایت هر ماشینی رل که می بینی نشون میدی و میگی ماشین و اگر ماشین بزرگ باشه که با تعجب نگاهش میکنی دیروز داشتیم توی بلوار میرفتیم یه دونه جرثقیل دیدی با تعجب نگاهش میکردی و با عبور ما هنوز نگاهت را ازش بر نمیداشتی توی خونه هم که فقط یا ماشین بازی یا داری با سه چرخه ات بازی میکنی من هم برات قطارت سیسمونیت را باز کردم و شما الان هر وقت میخوایش بهم میگی مامان دو دو جیش جیش  و من که میرم برات میارم شما سریع ...
4 مرداد 1392

وروجک خونه ما

 عزیزم نفسم قشنگم امروز که دارم برات مینویسم ٣٠ تیرماه و روز دوازدهم ماه مبارک رمضان است و شما دقیق یکسال و هشت ماه و بیست و دو روز داری و من هم امروز را روزه گرفتم از اول ماه رمضان بعضی روزها را روزه گرفتم ولی بعضی روزها را نه چون خیلی بی حال میشم و شما هم که شیر میخوری و مثل صبحی که میخواستم برم سرکار اصلا توانایی پوشیدن لباسم را نداشتم و باباجون میگفت روزه نگیر ولی خدا کمک کرده و تا الان طاقت اوردم و الان شما و باباجون خواب هستید و من هم چون چندوقتی به اینترنت دسترسی نداشتم الان آمدم که کمی تلافی کنم و از شما عزیز زندگیم که با تو همه چیز زندگی زیبا میشه و تمام غمها به فراموشی سپرده میشه حرف بزنم کوچولوی شیطون من که دی...
2 مرداد 1392

این روزهای پسرکم

   برای اینکه یه وقفه افتاد برای نوشتن مطالبت عذر میخوام عزیزم و توی این مدت شما کلی برای خودت آقا شدی . (قشنگم هنوز بی اشتهای و بیرون رویت ادامه داره و دندان یازدهم هم در تاریخ 15 خرداد زد بیرون و چند تای دیگه هم ورم کرده است)   این مطلب را خرداد آماده کردم که پیش نویس بود انشالله توی پستهای بعدی تاریخ چند دندان دیگر را هم برات میذارم اولین مریضی اسهال و استفراغ هم که من همیشه خوشحال بودم هیچ وقت بالا نمیاره را تاریخ 7 تیر بهش گرفتار شدی و سه روز بالا آوردی و هنوز تا امروز که چهارشنبه هست بیرون روی داری و حسابی ضعیف شدی و من هم خیلی ناراحتم شاید دلیل اصلی مریض شدنت بردن به پارک دو روز عصر پشت سر هم بودن که شما عصر ...
12 تير 1392

دومین آتیله اردیبهشت

برنامه داشتم برای یکسال و نیمی بعد از زدن واکسن ببرم آرایشگاه و مرتب کنم موهات را و بعد بریم اتلیه روز یکم اردیبهشت وقتی از سر کار آمدم خونه دیدم تغییر کردی لباسم را عوض کردم و بغلت کردم دیدم موهات کوتاه شد به مامان بزرگ میگم موهایش را کی کوتاه کرده مامان بزرگ میگه من کوتاه کردم و آراد هم خوشحال که دارم با قیچی کار میکنم من فکر میکردم بریم آرایشگاه اذیت کنی ولی با مامان جون که خوب کنار آمدی ولی من دوست داشتم بریم آرایشگاه تا خیلی قشنگ بشه ولی مامان جون میگه الان هم خوبه و بابای هم میگه ایراد نداره اولین کوتاهی مو توسط خاله و دومی توسط مامانی امشب هم که بهشون سر زدیم مامانی گفت فردا اگه نبردید آرایشگاه من شنبه کوتاهشان میکن...
16 خرداد 1392